اربعین آمد و اشکم ز بصر می آید
گوئیا زینب محزون ز سفر می آید
باز در کرب و بلا شیون و شینی بر پاست
کز اسیران ره شام خبر می آید
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
طفلان عوض جامه دل خویش دریدند
سیلی زده بر صورت و فریاد کشیدند
با گریه از این قبر به آن قبر دویدند
بر گرد قبوری که چهل روز ندیدند...
نظرات شما عزیزان:
من از سکوت موریانه میترسم . . .
پاسخ:ممنونم از حضورت
پاسخ:مرسی.خوشحال شدم که مطلب و پسندیدی.همیشه بهم سر بزن.
برچسبها: