دردمندیم و به امید دوا آمده ایم

مستمندیم و طلبکار شفا آمده ایم

از در لطف تو نومید نگردیم که ما

بینوایان بتمنای نوا آمده ایم

ما گداییم و تو سلطان جهان کرمی

نظری کن که به امید شما آمده ایم

دل فدا کرده و جان داده و سر بر کف دست

تا نگویی که به تزویر و ریا آمده ایم

اینچنین عاشق و سرمست که بینی ما را

نیست حاجت که نگویی ز کجا آمده ایم

ما اگر زاهد سجاده نشینیم و نه رند

بر سر کوی خرابات چرا آمده ایم؟

سید بزم خرابات جهان جانیم

بندگانیم و به درگاه خدا آمده ایم...(شاه نعمت الله ولی)

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 8 اسفند 1392برچسب:بینوایان, | 20:0 | نویسنده : مریم |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد

.: Weblog Themes By BlackSkin :.