شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد که چرا شیشه شکست؟
یک نفر می گوید:
شاید این رفع بلاست...
دیگری می پرسد شیشه ی پنجره را باد شکست؟
دل من سخت شکست...
هیچکس هیچ نگفت...
غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم...
ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر بود؟!
برچسبها:
چشم آلوده کجا ؟دیدن دلدار کجا؟
دل سر گشته کجا ؟وصف رخ یار کجا؟
قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا همدمی خار کجا؟
سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست
ور نه عشق تو کجا این دل بیمار کجا؟
هر که را تو بپسندی بشود خادم تو
خدمت عشق کجا؟نوکر سر بار کجا؟
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا؟عبد گنه کار کجا؟.....
برچسبها:
دلم می خواست
بند از پای جانم باز می کردند...
که من تا روی بام ابرها
پرواز می کردم...
از آنجا با کمند کهکشان
تا آسمان عرش می رفتم
در آن درگاه درد خویش را
فریاد می کردم
که کاخ صد ستون کبریا لرزد....
برچسبها:
شب درویش اگر در غم نان میگذرد
روز منعم به غم سود و زیان میگذرد
عمر درویش و توانگر به حقیقت نگری
هر دو با درد دل و رنج روان میگذرد
فقر با نعمت دنیا چه تفاوت دارد
چون همین می رود از دست و همان میگذرد
آنکه در نعمت و نازش گذرد عمر عزیز
او چه داند که به درویش چسان میگذرد
شادمان باش و مخور هیچ غم سود و زیان
که جهان گاه چنین گاه چنان میگذرد
تو نکویی کن و در حق کسی بد مپسند
که بد و نیک جهان گذران میگذرد
مده آزار به درویش که آه دل او
چون خدنگی ست که از جوشن جان میگذرد...(عبرت نایینی)
برچسبها:
اینجا زمین است
ساعت به وقت انسانیت
خواب است...
عجب موجود سخت جانی ست دل!
هزار بار تنگ میشود
می شکند
می سوزد
می میرد و
باز هم می تپد!....
برچسبها:
ای راهب کلیسا کمتر بزن به ناقوس
خاموش کن صدا را نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان؟
بر دار جان خود را با ما بیا به پابوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس...
برچسبها:
دردها فراموش می شوند
ولی همدردها هرگز....من
بودن آنهایی را می خواهم که حتی یادشان
زندگی را زیباتر می کند.پس
همیشه باش...
برچسبها:
خدایا!
دلتنگ شده ام....
به اندازه ی آسمانت!
دیروز آرزو داشتم
میتوانستم دست اتفاق را بگیرم !
تا نیفتد.....
اما!
امروز فهمیدم اتفاق هم بیفتد...
باز هم زندگی خواهم کرد
چون تو میخواهی...
برچسبها: